حیف که نمیشه باهات حرف زد وگرنه مى خواستم بهت بگم همه حرفایى که راجع به دوستامون میزدى درست بود. همه دوستایى که داشتیم و تو زودتر از من کنارشون گذاشتى. آفرین. تو باهوش تر بودى. یادمه میانگین هوشت هم بهتر بود و شمالیا باهوشترن و این داستانا. البته من دیگه فکر نمیکنم نقطه امتیاز آدما میتونه هوش باشه اما تو سریعتر دیدیشون. من خیلى دییییر فهمیدم. خیلى دیر. خواستم ازت عذرخواهى کنم که دیرفهم بودم. البته که میدونم توى بعضى چیزا هرکى دیرفهمه. اما من دوست نداشتم روبه روى تو دیرفهم باشم دوست داشتم یه هیرو باشم. که خب . نتونستم.

اما میخواستم اینو بگم که خیلى دردناک بود وقتى فهمیدم.شبیه همون سیگارهاى پشت سر هم تو وقتى یکیشون اومده بود ازت توى کافه عذرخواهى کنه و توضیح بده. هنوز نمیتونم هضم کنمشون. خواستم اینا رو بگم که یه وقت فکر نکنى طعم درد رو فقط تو فهمیدى. تو رفتى و بعدترها ما هم طعم درد رو چشیدیم. چقدر اذیتت کردم و چقدر اذیتم کردی و از هم گریختیم .

 

عذرخواهى چه شکلیه؟ واقعاً بیهوده تقلا میکنیم؟ من نمیخوام اینطورى فکر کنم. 

 

پانوشت: لباسشویى به نظرم خیلى دستگاه عمیقیه.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها