خوشحالم سبب آزار تو نیستم
شادتر که تو آزارم نمی دهی
زمین سنگین از زیر پاهای من 
به جایی نخواهد رفت
می توانستیم در کنار هم باشیم ،آسوده
بی آن که واژه ها را با حساب و کتاب کنار هم بچینیم
و زمانی که بازوی مان بهم خورد
با موج خیزان شرم بالا نرویم

می دانم هرگز نام مرا به مهربانی نمی خوانی
و روحم را به نرمی نمی نوازی ، چه روز چه شب

سپاس تورا از ژرفای جان
سپاس برای شب هایی که در آرامش گذراندم
سپاس برای وعده های دیداری که با من 
نگذاشتی
برای قدم هایی که زیر ماه با من نزدی

سپاس می گویم تو را
بپذیر سپاس غمگنانه ام را
زیرا که هرگز
سبب آزار من نشدی
همان گونه که من موجب آزارت نبودم

مارینا تسوِتایوا

 

*من از علاقمندان این شاعرم، پس اگر اشکالى ندارد از آنکه محبوبم است به جاى یک شعر، دو شعر بگذارم؟ 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها