همه بر باد مى رویم.

درباره خشمم اومدم بنویسم. وضعیتم از نظر خودم خیلى بهتره. اونموقعى عالى میشه که بقیه هم فیدبکى بهم بدن که تفییر کردم در این زمینه "و من آن روز را انتظار میکشم" (شاملو). چگونه؟ دگمه بى خیال رو مدام میزنم . این دگمه ماله جاهاییه که قبلاً مدام کنترلشون میکردم. اتفاقاً جالبه که نتایج خیلى بهترن! مثلاً علیرضا فلان آداب رو در مهمونى رعایت نکرد یا مثلاً علیرضا فلان رفتار ناجالب رو کرد یا مثلاً چرا فلانى داره عن میکنه خودشو واسم یا چرا فلانى کمک نمیکنه چرا فلانى کنترل میکنه همه چیمو چرا فلانى فضوله و از این دست ها؛ موضوعاتى که همه میدونن بدم میاد و قبلاً بسیار جنگیدم و موفقیت دندونگیرى حاصل نشده واسم! الان با خودم میگم بى خیال سمیرا. رهاش کن بره رئیس. در موقعیتهاى جدید تا جایى که بتونم بى خیال رو میزنم اگه نتونم جمله طلاییم رو میگم: من دارم به مرض خشمم میرسم قبل از اینکه دچار جنون بشم و از کوره در برم و همتون رو ناراحت کنم دیگه براى دفعه بعد تکرارش نکن.

تا اینجا خوب جواب داده. عالى جواب نمیده اما اون اضافه هاش رو ندیده میگیرم و به تغییر هفتاد درصدى توى طرف در اون موضوع بسنده میکنم.

کارى رو که اصلاً نخوام انجام نمیدم. شاه کلید وارد نشدن به موقعیتهاییه که آخرش جنگه. هر جا سریع نظرمو بگم اوضاع بهتر پیش میره مثلاً طرف از ایناییه که کار رو انجام نمیده در مقابلش یا از بیخیال استفاده میکنم چون من مسئول تصحیح اون نیرو نیستم یا وقتى انجام نداد خیلى سریع بسته به شخصیتش میگم این بود قول دادنتون و انجام ندادنتون؟ 

یه روز از یه مشاور چیزى یاد گرفتم که خیلى کمکم میکنه. وقتى دارى خشمت رو نشون میدى قیافت باید کاملاً واضح باشه که خشمگینى، صورتت رو دفرمه کن. کلاس تئاترهایى که رفتم توى دفرمه کردن صورتم خیلى کمکم میکنن. و خیلى هم سریع جواب میگیره آدم. دفرم کردن صورت باید توى کلمات، نثر نوشتارى و هر ابزارى که طرف داره میبینه باید مشخص باشه.

توى کار خیر هم نباید سریع پرید توى آب. از مزایاى ازدواجم با علیرضا یاد گرفتن یه سرى ضرب المثلها توى فرهنگشونه که خیلى خوبن مثلاً این : نرسیده به آب شلوارت رو نکن. خیلى دوسش دارم زود پریدن منجر به عصبانیت میشه آخرش. پس تلاش میکنم به کندى مسئولیت بپذیرم و کارى براى کسى رو قبول کنم یا درددل کنم یا هزارتا موقعیت دیگه که قبلاً شیرجه میزدم اینم خیلى خوبه نتیجش.

الان روزهاى زیادیه (به نسبت قبلاً) که عصبانى نشدم. فکر میکنم دو هفته شده. خیلى براى خودم هم عجیبه. (حالا اد فردا جیغ و داد میکنم یا عیسى مسیح خودت بهم کمک کن من میترسمممم) .

حالا یه کارى هست که میخوام تا آخر دى انجام بدم. سپاسگزارى. شنیدم تاثیر داره و حسم هم میگه درسته و بابا هم امتحان کرده بود و میگفت نتیجش خیلى تاثیرگذاره و یکى از دوستانم هم زندگیش تغییر کرده . چون موجب تغییر نگاه میشه. چیزى که فکر کنم من نیاز دارم یه کم ازشو.

هر روز چیزایى رو که نمیبینم اما وجود دارن رو پیدا میکنم ؛ معجزاتى که رخ میدن اما نمیبینم. اوشو یه جمله عجیب داره که خیلى خوشم اومده ازش: همه چیز معجزه ست. میگه دقیق که نگاه کنى همه چیز معجزه ست : نفس کشیدن، رویش گیاه ، بارش باران ، اینکه به کدوم سمت دارى نگاه میکنى و خیلى چیزاى دیگه.

میخوام منم اون بعد از درونم رو که اینا پیدا کردن، پیدا کنم. اگه اونا تونستن، شاید منم بتونم.

میخوام من هم چیزاى بیشترى ببینم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها