چى میشه اگه من یکى از رویاهامو آزادانه بگم؟

اینکه اونایى که از هم جدا شدیم پیغام بدن و بگن یه روز میاى با هم حرف بزنیم؟

به نظرم این زیباترین صحنه ى انسانى ایه که میشه بین آدمها رخ بده. 

قطعاً منظورم حرف زدن به معناى حرفهاى بیخود یا دعواها نیست. منظورم حرف زدن درباره رنج ها و بخشش ها و زخم ها و قلب ها و کشف راه ها براى مهربانتر بودن و دوست تر بودنه.

به نظرم این صحنه ها میتونه نوید به وجود اومدن اون دنیایى باشه که دوسش داشتیم.

حیف که تا به حال دوستى توى زندگیم نداشتم که ازش جدا شم و اینو بیاد بهم بگه. دختر و پسر نداره. چرا خودم تا حالا نگفتم؟ گفتم! اما گویا این رویا توى ذهن اونا یه تصویر خوب نبوده و بیشتر شبیه یه آدم مزخرف و حال بهم زن جلوه کردم با این حرف ، بعضیاشونم که اصلاً انقدر توى معمولى شدن کلمات غرق بودن که متوجه صحبتم نشدن یا حوصله متوجه شدن نداشتن ، یه بارم یکیشون که دختر هم بود اومد و یادمه خیلى ذوق کردم که یه نفر اینطوریه حرف زدم و حرف زدیم و بعدها متوجه شدم هى سمیرا! یادت رفته بود که آدما میتونن حرف بزنن اما بهش عمل نکنن و توى حرف خیلى خوب ظاهر بشن و بعد انگار نه انگار حرفى بوده و راحت ،بى خیال. خیلى غمگین شدم یادمه، بعضیا هم که انقدر از دستم عصبانى بودن که فحشهاى جدیدترى رو با لحن تندترى کوبوندن توى صورتم و منم دیگه فهمیدم که جرات ندارم براى بار چندم این رویام رو عملى کنم دیگه. هیشکى حوصلش رو نداره. یا حداقل براى من حوصلش رو نداره. اینه که رویاها رو فقط میشه گفت و تخیلشون کرد. اما هنوز به نظرم رویاى قشنگیه که ارزش تخیل و لبخند بعد از تخیل رو داره.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها