چرا در زندگى من فیلمى زیباتر و تاثیرگذارتر و جذاب تر از شبهاى روشن نیست؟ درسته که شجاع دل رو خیلى دوست داشتم و انجمن شاعران مرده و باشگاه امپراطورها و به نام پدر (نسخه خارجى با بازى دنیل دى لوئیس خیلى فوق العادمون) اما خب هیچ فیلمى در عمرم جایگاهى که شبهاى روشن داره رو به دست نیاورده تا به حال با اینکه میزان فیلمهاى عاشقانه اى که دیدم خیلى خیلیه. براى هزارمین بار دیشب دیدیمش. احساس مى کنم روحم در لحظه لحظه فیلم جاریه و احساس مى کنم اصلاً من توى فیلمم فیلم توى من داره اتفاق میفته فیلم رو از روى من ساختن من رو از روى فیلم ساختن نمیدونم یه حسى که بلد نیستم کلماتش رو بگم و همین ناتوانیم و عجزم از توصیفش باعث تاثیرگذارى بیشترش روى من میشه. با علیرضا راجع بهش کلى حرف زدیم و چیزاى جالبى از درون خودمون و فیلم درآوردیم که لذت بخش بود. 

سرو لرزونى که راست وسط چهار راه هر ور باد ایستاده بود.

 

پانوشت: خشمم! بعد از اینکه یه عصبانیت طوفانى داشتم انقدر از دست خودم عصبانى بودم که حالم از عدم کنترل خودم بهم میخورد. فقط خدا رو شکر گه بزرگ نزدم. اما پذیرفتم دوباره تلاش کنم شاید تغییر کنم. حتماً تغییر مى کنم. یه راهکار پیدا کردم! دقیقاً قبل از به فواره زدن عصبانیتم میگم: عصبانیت من داره به نقطه اى میرسه که فواره شه، قبل از اینکه به اون نقطه برسه ، . (یه توضیح مرتبط اینجا میدم مثل: فلان تغییر رو بده، دیگه این کار رو نکن، یا هر چى لازمه) تا امروز توى دو سه تا موقعیت انجام دادم جواب داد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها