بعضى وقتا کارهاى خوب و مهمى براى یک فرد انجام میدى که در ادامه زندگیش خیلى خیلى ساده تر میشه سختیهاش

بعد یه روزى بهش میگى من یه کار کوچولو دارم هیشکى به جز تو نمیتونه انجام بده ، میشه بیاى کمکم؟

بعضیاشون میگن نه

بعضیاشون میگن باشه و منتظر میمونى و نمیان

 

خیلى لحظه عمیقیه اون لحظات

 

 

یا میبینى از این دست کارها انجام میدى

بعد طرف میره موفق میشه توى زندگیش

و هرجا و همه جا حرف میزنه میگه خیلى خوشحالم که توى این نقطه هستم

و هیچ وقت هیچ اسمى از کمک هاى تو نمیاره و اصلاً تو رو به یاد نمیاره!

 

چشم هایى که این صحنه ها رو میبینند و دووم میارند .


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها